تازگیها مد شده است که برخی بازماندههای پنجاه و هفتی سلاطین قاجار را میستایند، بویژه احمدشاه قاجار را پادشاهی آزادمنش یا «تنها پادشاه مشروطه ایران» میخوانند.
واقعیت آنست که احمدشاه قاجار یکی از فاسدترین و نالایقترین پادشاهان تاریخ ایران بوده است. در زمان او بخش بزرگی از جمعیت ایران (به روایتی ۵٪ تا ۱۰٪ مردم) از بیماری و قحطی مردند. همانند پندمی کرونای امروز، بیماری آنفولانزای اسپانیایی جهان و ایران را فراگرفت و باز همانند امروز، حکومت نالایق احمدشاه هیچ کاری برای حفظ جان مردم و جلوگیری از گسترش بیماری انجام نداد.
مقارن جنگ جهانی نخست، قحطی سهمگینی سراسر ایران را فراگرفت. یکی از عوامل قحطی آن بود که لشگر اشغالگر روس و بریتانیا که هر یک بخشهایی از ایران را اشغال کرده بودند، محصول غله کشاورزان ایرانی را از اربابان فئودال با بهایی بالاتر از نرخ بازار ایران میخریدند و برای لشگر خود به خارج از ایران میفرستادند. گروهی از بازاریان فاسد نیز غله را احتکار میکردند، حال آنکه مردم درمانده ایران از شدت قحطی به خوردن موش و سگ و گربه و مردار روی آورده بودند.
در این میان خود احمدشاه از همه بیآبروتر بود. محصول غله زمینهای گسترده خود را به بالاترین قیمت به انگلیسیها میفروخت و تازه افزون بر آن، با سرمایهای که داشت غله را از بازار میخرید و احتکار میکرد. احتکارگری شاه و فروش غله به بیگانگان در اوج قحطی، خون مردم را به جوش آورده بود و احمدشاه قاجار چنان رسوا شده بود که کودکان کف کوچه و بازار در هجو او لغز و اشعار طنز میخواندند و برای تحقیر، او را «احمد علاف» (یعنی علففروش) مینامیدند. حتی در دوران استبداد پیش از مشروطه نیز سابقه نداشت شاهی آنقدر بیعار و بیغیرت و حریص باشد که خوراک را مردم خود دریغ کند و به بیگانگان بفروشد. در دیدگاه سنتی مردم که شاه نقش پدر ملت را داشت، این کار حتی از خودکامگی نیز گناه بزرگتری به شمار میآمد.
بویژه در دوران احمد شاه زنان ایران در تیرهبختی به سر میبردند. حتی در میان اشراف اگر زنی پیدا میشد که درس میخواند یا لباس مدرن و اروپایی به تن میکرد یا همچون قمرالملوک وزیری هنر خود را به جامعه عرضه میکرد و آواز میخواند و از حقوق زنان میگفت، از سوی ملایان و مرتجعان فاحشه خوانده میشد. درست همانند طالبان و داعش امروز، پیاپی به مدارس دخترانه حمله میشد تا آنجا که ایرانیانی که میخواستند دخترانشان درس بخوانند و بیسواد نمانند، دختران خود را به مدارس ارمنیان یا مدارس وابسته به سفارتخانههای فرنگی میفرستادند، حتی اگر خود مسیحی نبودند. تازه این حال و روز دختران اشراف و طبقه بالا بود که خانوادههای روشنفکر داشتند. زنان طبقه پایین شهری و روستایی از هیچ حقی برخوردار نبودند، حتی امنیت نداشتند. پیاپی از کشورهای همسایه (مثلا ترکمنستان) به مرزهای ایران تجاوز میکردند و دختران ایرانی را میدزدیدند تا در بازارهای مرو و عشقآباد به فروش بگذارند. کار به جایی رسیده بود که گروهی از جوانمردان ثروتمند ایرانی از پول خود دختران ایرانی را از بازارهای آسیای میانه میخریدند و به خانوادههایشان بازمیگرداندند.
امنیت از کشور رخت بربسته بود و از خراسان تا بلوچستان تا آذربایجان تا لرستان تا خوزستان (شیخ خزعل) شورش کرده و یا سودای جدایی از ایران را در سر داشتند یا به حکومت نالایق و فاسد مرکزی در ایران تن نمیدادند. حتی در مرکز ایران، در کاشان در نزدیکی تهران نیز نایب حسین کاشی شورش کرده و نیروهای تهران را پس رانده بود. آری این شاه «دموکرات» (!) حتی تا دویست کیلومتری تهران را نیز نمیتوانست در امنیت نگه دارد.
آری این حال و روز زن و مرد ایرانی در دوران شاه نالایق و فاسدی بود که بازماندگان پنجاه و هفتی او را تنها شاه دموکرات و مشروطه ایران میخوانند.
یکی از دروغهای همین شیادان آنست که ادعا میکنند در قانون اساسی مشروطه، شاه هیچ وظیفه و اختیاری نداشت و مانند مترسک سر جالیز، میبایست هیچکاره باشد. حال آنکه مطابق قانون اساسی مشروطه مصوب ۱۹۰۶ میلادی (۱۲۸۵ شمسی)، شاه وظیفه حفظ کیان مملکت، نظارت بر نیروهای مسلح، نظارت بر اجرای قانون اساسی، و همچنین عزل و نصب نخستوزیران و وزیران را در هنگام فترت (غیاب) مجلس بر عهده داشت. بله شاه نمیبایست در جزییات کارهای اجرایی کشور وارد شود، اما چنین هم نبود که شاه هیچکاره باشد و یک شاه نالایق و بیعرضه و عیاش و مفتخور بتواند از پس وظایفی که قانون اساسی بر دوشاش گذاشته برآید.
باری، در روسیاهی و رسوایی شاهان فاسد قاجار بویژه احمدشاه همان بس که کسانی که میکوشند برایشان آبرو بخرند، از قاجاریان بیآبروترند. چون نیک بنگرید، اغلب کسانی که در غرب سرگرم تاریخسازی و ساختن قهرمان از احمدشاه و امثالهم هستند، به نایاک و بیبیسی و دیگر تباهیان وصلاند.
コメント